بچه که بودم دلم به گرفتن گوشه چادر مادرم و رفتن به بیرون خوش بود
اکنون بزرگ شده ام مادرم را می خواهم , نه برای گرفتن گوشه چادرش
می خواهمش که با گوشه چادرش اشکهایم را پاک کنم.
نه اینکه دلم خوش شود که می دانم نمی شود !
شاید آرام بگیرد با بوی خوش چادر مادرم
*
*
*
امروز با شاخه گلی سرخ ودستانی لرزان به دیدارت می آیم
این اشک های من از سردلتنگی است
دلتنگی برای بوسه زدن بر دستهای مهربانت
کاش بودی…
امروز دلم آتش گرفت ودوباره جای خالیت را حس کردم
می دانم جای تو خوب است
وفرشته های آسمان امروز را برایت جشن می گیرند
آخر میدانم که بهشت زیر پای توست….
کاش فقط امروز نگاهت را داشتم
خدایا کاش فقط یک بار دیگر
آغوشش را داشتم
نظرات شما عزیزان: